آقا ارشیاآقا ارشیا، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 12 روز سن داره
اجی پانیااجی پانیا، تا این لحظه: 8 سال و 5 ماه و 29 روز سن داره
مامانمامان، تا این لحظه: 38 سال و 1 روز سن داره
بابابابا، تا این لحظه: 45 سال و 1 ماه و 10 روز سن داره
کیانکیان، تا این لحظه: 8 سال و 8 ماه سن داره
آجی زهراآجی زهرا، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 18 روز سن داره
امیرعلیامیرعلی، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 29 روز سن داره
الناالنا، تا این لحظه: 6 سال و 9 ماه و 14 روز سن داره
محمد ماهانمحمد ماهان، تا این لحظه: 6 سال و 3 ماه و 22 روز سن داره
رادمهررادمهر، تا این لحظه: 6 سال و 1 ماه و 2 روز سن داره
زبان اموزی پانیازبان اموزی پانیا، تا این لحظه: 6 سال و 2 ماه و 24 روز سن داره
ازدواج ماازدواج ما، تا این لحظه: 15 سال و 8 ماه و 20 روز سن داره

ارشیا و پانیا گلای ناز مامان

عاشورا و تاسوعای 93

صبح تاسوعا من و گل پسرم رفتیم خونه باباجون و بابا آرش هم رفن خونه بابابزرگ. باباجون اینا جلوی دسته گوسفند قوربونی می کردن و بابابزرگ اینا هم آش نذری داشتن. ساعت ده و نیم یازده بود که بابا آرش اومد دنبالمون و با اصرار مامانی بابا آرش موند تا کباب جگر بخوره. یه نیم ساعت بعدش رفتیم خونه بابازرگ. آش رو پخته بودن و به درو همسایه هم داده بودن. عمه زینب و عمو داریوش و عمو جهان گیر هم به اتفاق خوانواده بودن. اون روز همون جا بودیم و بعد از شام اومدیم خونه. روز عاشورا هم بابا روز کار بود و رفتیم خونه باباجون.                ...
14 آبان 1393
1